كاشكي همچون پيمانت دوست مي داشتي مـرا يا چـو حـرفـهـايِ زبانت دوست مي داشتي مـرا وفـــا مي كــــردي به وعــــده هـــايِ روزِ اولـت نه ايـنـكهِ طـبـقِ پـلانـت دوست مي داشتي مـرا مردانه ايستادگي چون خود نمي خواستم ز تو حد اقـل قــــدرِ تـوانـت دوست مي داشتي مـرا وجدانت راحت نمي بود خواب نمي بردت اگر! واقـعــاً با دل وُ جـانـت دوست مي داشتي مـرا دعواي خدايي نداشتم ، نمي گفتم سـجده كن اقـلاً چـون نـــزديـكانت دوست مي داشتي مـرا پـروايِ آبـروي مـرا در سر
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت